سخنان افلاطون-سری دوم
سخنان افلاطون
اگر داراي همه چيز شويم، ولي دستمان از خير تهي باشد، مانند آن است كه هيچ نداشته باشيم.
((افلاطون))
==============
اگر شخص همهي دانشها را درك كند، ولي از شناخت اصل خير و شناخت زيبايي و نيكي بازماند، اين سودي تواند داشت؟
((افلاطون))
================
خير در نظر همهي مردم، همان درك خوشيها و در نظر خواص [=ويژگان]، همان شناخت است.
((افلاطون))
================
اگر زماني مقام تو پايين آمد، نااميد مشو. زيرا آفتاب هر روز هنگام غروب پايين مي رود و بامداد روز ديگر بالا مي آيد.
((افلاطون))
=================
منتظر درخواست نياز از سوي حاجت مند مباش، بلكه شايسته است كه پيش از درخواست، كار او را انجام دهي و با همت خود نيازمندي او را برطرف كني.
((افلاطون))
=================
لذتي كه از علم حاصل مي شود، بي آلايش است.
((افلاطون))
==================
سخن اگر از دل خارج شود به دل هم وارد مي شود و اگر با نيت گوينده يكسان نباشد، توقع مدار كه تاثير كند.
((افلاطون))
==================
ناداني هر كس به دو چيز دانسته مي شود : اول خبر دهد و بگويد چيزي را كه از او نپرسيده اند. دوم سخن گفتن بيش از حد ضرورت.
((افلاطون))
==================
هر كس به فكر خير و سعادت ديگران باشد، سرانجام سعادت خودش را هم به دست خواهد آورد.
((افلاطون))
===================
عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت مي برد.
((افلاطون))
===================
عشق بلايي است كه همه خواستارش هستند.
((افلاطون))
====================
آنان كه مي خواهند خوب زندگي كنند بايد به حقيقت نزديك شوند؛ زيرا پس از نيل به مقام حقيقت يابي است كه دست از غم و اندوه دنيا برمي دارند.
((افلاطون))
===================
كامل ترين نوع بي عدالتي آن است كه عادل به نظر برسيم، در حالي كه عادل نيستيم.
((افلاطون))
===================
بي عشق، زندگي محال است.
((افلاطون))
====================
از نزديكي با كسي كه قادر به حفظ اسرار و رموز زندگي خود نيست، بپرهيز.
((افلاطون))
====================
هر چيز را كه نگهبان بيشتر بود استوارتر گردد، مگر راز كه نگهدار آن هر چه زيادتر باشد آشكارتر گردد.
((افلاطون))
=====================
به ديدن كسي كه با تو سرسنگين است نرو، با كسي كه سخنت را انكار كند گفتگو مكن و براي كسي كه گوش نمي دهد حرف مزن.
((افلاطون))
======================
آغاز هر كار مهمترين قسمت آن است.
((افلاطون))
======================
عشق رمز بزرگي است.
((افلاطون))
======================
براي جامعه، فضيلت و اخلاق از نان شب هم واجب تر است. اگر جامعه اي شكست اخلاقي بخورد با هيچ نيرويي نمي توان شكست را جبران نمود.
((افلاطون))
======================
زندگي كوتاه تر از آن است كه شما بخواهيد وقت خود را صرف پريشاني و نگراني كنيد.
((افلاطون))
======================
من از گفتگو با سالخوردگان، در امان ميمانم؛ زيرا آنها بيش از ما راهي را پيمودهاند كه ما هم به نوبهي خود، از آن خواهيم گذشت. پس چه خوب است از آنها بپرسيم كه آن راه چگونه است.
((افلاطون))
=======================
نخستين و بالاترين پيروزي، تسلط بر خويش است.
((افلاطون))
========================
جويندگان جاه و مقام، اگر نتوانند بر همهي قبيله رياست كنند، بر يك سوم قبيله را كافي ميشمارند و اگر نتوانند نظر خردهگيران و بزرگواران را به خود جلب كنند، به خوشباوري زيردستان و فرومايگان بسنده ميكنند.
((افلاطون))
=========================
تا زماني كه پايه و بنيان شهرهاي ما اين است كه هست، اگر نفسي در آن رهايي يابد و آنچنان شود كه ميبايد بود، به جرأت ميتوان گفت كه اين از بخشش ويژهي الهي است كه وي را پاس داشته است.
((افلاطون))
==========================
بزرگترين جنايتي كه شخص بتواند نسبت به شهر خود مرتكب شود، همانا ستم است.
((افلاطون))
===================
در يك شهر بهسامان، دادگري، بيشك وجود خواهد داشت.
((افلاطون))
====================
سازگاري، عكس ناسازگاري است، آرزو، عكس نفرت و جذب شيئي، عكس دفع آن است.
((افلاطون))
====================
نداشتن آرزو و بيميلي، در حكم آن است كه انسان، چيزي را رد كند و از خود براند.
((افلاطون))
=====================
شخص را آنگاه دلير ميخوانيم كه همواره، چه هنگام رنج و چه هنگام خوشي، پيروي از فرمان خرد نموده و به راهنمايي خرد، اموري را كه بايد از آن به دور بود، از آنچه جز آن است، تشخيص دهد؛ ما اين شخص را خردمند هم ميخوانيم.
((افلاطون))
=====================
درستكاري، سبب پيدايش نيكويي است و نادرستي، سبب بروز بدي.
((افلاطون))
=====================
براي مردم فرزانه، گفتگو، اندازهاي به جز پايان زندگي ندارد.
((افلاطون))
======================
زماني كه انسان، به درستي جستارهاي خود باور داشته باشد، در پيشگاه مردمان زيرك و دوست، ميتواند از جستارهاي بزرگي كه بدان دلبستگي دارد، با جرأت و باور سخن گويد.
((افلاطون))
======================
اگر انسان، كسي را جز به عمد بكُشد، اين خطا كوچكتر از آن است كه او را در جستار زيبايي و نيكي و دادگري و قانون فريب دهد.
((افلاطون))
=======================
تمسخر، جز در مورد كردارهاي زشت، نشانهي سطحي بودن انديشه است.
((افلاطون))
=========================
اگر كسي در آب بيفتد، خواه در حوض افتاده باشد، خواه در ميان دريا، به ناچار بايد شنا كند.
((افلاطون))
========================
زن و مرد، هر دو به حكم طبيعت، شريك در انجام همهي وظايف ميباشند، ولي در همهي كارها زن ناتوانتر از مرد است.
((افلاطون))
========================
آنچه سودمند است، زيباست و آنچه زيانآور است، زشت.
((افلاطون))
====================
از خطر نميتوان گريخت. آيا بهتر نيست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كاميابي، سودهايي بهرهي او گردد؟
((افلاطون))
=====================
چپاول، در گذشته بسي لشكرها را به نابودي رسانيده است.
((افلاطون))
======================
جنگ و درگيري اگر بين خويشاوندان بروز كند، آن را آشوب گويند و اگر بين بيگانگان باشد، آن را جنگ خوانند.
((افلاطون))
======================
با وجود عشق، هر انساني سراينده ميشود.
((افلاطون))
=======================
بزرگترين سبب شر در يك شهر، آن چيزي است كه سبب پراكندگي و پريشاني شهر ميگردد و بزرگترين سبب خير، آن چيزي است كه سبب سازواري و يكپارچگي شهر ميشود.
((افلاطون))
==========================
چيزي كه جدايي ميآورد، همانا خودخواهي در شادي و اندوه است؛ به اين چَم كه هرگاه براي شهر يا افراد، رويدادي رخ دهد، برخي دلخون و برخي ديگر، شادمان شوند.
((افلاطون))
=====================
شهري كه زمامداران آن هيچ كوششي براي كسب مقام به خرج ندهند، به ناگزير داراي حكومت درستكار و شايستهاي خواهد بود.
((افلاطون))
=====================
بزرگواري، نيروي حيواني نفس را فرمانبردار نيروي انساني يا بهتر بگويم فرمانبردار نيروي الهي ميسازد و حال آنكه فرومايگي، جزء انساني نفس را محكوم جزء وحشي ميكند.
((افلاطون))
====================
بهتر است انسان در برابر سختيها، بردباري به خرج دهد و زاري نكند؛ زيرا نسبت به خير و شر اين مسايل نميتوان باور داشت و سختگيري در اين موارد هم كمكي به آينده نميكند.
((افلاطون))
=====================
نفسي كه پيراسته و آراسته نباشد، خواهي نخواهي از ويژگي ميانهروي هم بيبهره است.
((افلاطون))
=====================
شخص نادان به كسب دانش نمي پردازد، زيرا خود را دانا مي شمارد و بدبختي افراد نادان در همين است.
((افلاطون))
====================
آن كه نه فضيلت دارد و نه دانش، به آنچه هست خرسند است.
((افلاطون))




